مکتب لهستان حاصل ذوق و دیدگاههای متنوع جمعی از نقاشان و طراحان گرافیک و به اعتقاد منتقدان دهه ۵۰ تا ۷۰ دوران طلایی پوسترهای لهستانی بود. اگرچه این آثار هنری تبلیغی محسوب می شد، اما به هیچ یک از آثار ارائه شده در غرب شباهت نداشت جهان بینی غیرمتعارف و منحصر به فرد این آثار از میان سبک های غربی نظیر آرنوو، سوررئالیسم و پاپ آرت تکامل یافت. طراحان لهستانی با بی قیدی نسبت به قوانین طراحی غربی، از نقاشی، عکاسی و حروف دستی در ترکیبی بی سابقه، غیرمعمول و به شیوه ای کاملاً جدید بهره جستند.این مکتب اگرچه عمر کوتاهی داشت ولی توانست تأثیرات زیادی بر هنرمندان کشور های دیگر بگذارد و به نوعی سطح سواد بصری و دیدگاه های هنرمندان جهان را ارتقاء دهد.
در ۱۹۳۷ بود که یکی از تأثیرگذاران پوسترسازان لهستان وارد صحنه هنر شد. تادئوش ترپکوفسکی (۱۹۱۲-۱۹۵۴) که هنرمندی خود ساخته بود، در پوستر های خود زیبایی ساده ای را به نمایش گذاشت که به مفهوم واقعی اشیاء می پرداخت و هیچگونه تمایلات تاریخی یا سبکی نداشت او یک پوستر برای خدمات عمومی طراحی کرد که در آن سه دست که حاوی چکش بودند بطور متقارن در سراسر پوستر قرار داشتند و دست چهارم مجروح به نمایش درآمده بود، بدین معنا که دست مصدوم قادر به کارکردن نیست.
اندکی بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد. لهستان در سالهای۱۹۳۸-۱۹۴۵ اشغالگری قوای نازی و شوروی را تحمل کرد. در این سال ها لهستان از نابودی امکانات ارتباطی، حمل ونقل و صنعتی خود به ستوه آمده بود و جمعیت آن نیز به ۴۰ درصد کاهش یافته بود.
پس از ۱۹۴۵ با پایان یافتن جنگ هنر جانی تازه گرفت. دستگاه تبلیغاتی کمونیسم به استفاده از پوستر بعنوان یک ابزار بسیار تأثیرگذار پی برد. بسیاری از هنرمندان برجسته این رشته، کار خود را در اواسط دهه چهل با طراحی پوستر برای حاکمان جدید کشور آغاز کردند.
اثر کوچک و دستی او، آخرین مرحله( ۱۹۴۸)، یکی از نخستین فیلم های سینمایی سالهای پس از جنگ لهستان را تبلیغ می کرد، که درامی تکاندهنده از بقاء و نابودی در ارودگاه های زمان جنگ بود گل میخک خم شده تذکری است آرام و اضح از گلی که در لهستان بسیار خاطره انگیز است و در این تصویر بر لباس راه راه زندانیان سایه افکنده است. بازوبند و شماره شناسایی نیز شرایط تلخ اردوگاهها را به یاد می آورد.
در طول دو دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ فیلم در لهستان نقش بی نهایت مهمی داشت. سینما چه مستند و چه غیرمستند به وجدان اجتماعی مردم تبدیل شده بود، زیرا فیلم شیوه ای از زندگی را تصویر می کرد و کمونیست ها انکارش می کردند.
تأثیر فیلم مستقیم و بصری بود و در عین حال پیام های ناگفته و نهفته همچنان از چشم سانسورچی ها پنهان می ماند. نوعی زبان رمزی سینمایی شکل گرفته بودکه تماشاچی براحتی می فهمیدند، ولی سانسورچی ها نمی توانستند، روی آن انگشت بگذارند.
هنرمندان جوان تر مکتب لهستان( که در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ متولد شده بودند) در آثارشان از سبک های متنوعی مانند(اکسپرسیونیسم، رئالیسم، سوررئالیسم و ……) بهره جستند. ماجی اوربانیتس(۱۹۲۵) که در دوران حکومت کمونیسم پوسترهای مربوط به خدمات عمومی را طراحی می کرد، در این دوره تصمیم گرفت بیننده را با تطابق آثار تاریخی با صحنه هایی از سیرک آشنا سازد.
یکی از پوستر های مطرح او که در ۱۹۷۰ طراحی کرد، پوستر سیرک (مونالیزا) است. یکی دیگر از برجسته ترین طراحان پوستر لهستان یان لنیتسا(۱۹۲۸- ۲۰۰۱) است.